شماره: 28
1391/12/21
شعری از میثم خالدیان تقدیم به علی محمد مودب
که عشق را در این شهرِ
که عشق را در این شهرِ

بلند بود پالتویِ مرد، بلند بود شب

آیا چند سکّه ­ی سیاه داده ­ای

بالایِ پالتویی که دست­هایت را نمی­ فروشی

به تاریکی؟

بالاپوش­­ات را به چوب ­لباسی آویختی

باران ایستاد

عینک ­ات را در آوردی و شب سیاه ­تر شد

شبِ سیاه تر

طوفانِ رهگذر از شهر هم مؤدب تر شد

اصلن مداهنه این­جا به کار هم نمی ­آید

مردی که عشق را در این شهرِ لعنتی

در دست­مال­ های یک­بار مصرف

تف نکرده است -

زمستان را با پالتو و عینک­ اش به خانه خواهد آورد

باد را پشت در خواهد گذاشت

تهران را پشت سر

شعر از میثم خالدیان

منبع:وبلاگ اشعار کامل شاعران

حق انتشار محفوظ است ©